گفتار دوّم:حرکت امام رضا(ع) از مدینه به طوس و... | ۴
محبوب خدا، دل باصفا
این صفای قلب و طهارتِ جان نیز ارتباطی به سواد و علم و درس و بحث و حتّی زیادی نماز و روزههای مستحبّی ندارد. چه بسیار بیسوادهای پاكدل كه مورد عنایت قرار میگیرند و چه بسیار عالمان و دانشمندان و سخنوران بیتقوا كه مغضوب و مطرودِ درگاه واقع میشوند.
این جمله از حضرت امام صادق(ع) است:
(تَجِدُ الرَّجُلَ لا یخْطِئُ بِلامٍ وَ لا واوٍ خَطِیباً مِصْقَعاً).[1]
چه بسا مردی را میبینی كه چنان در سخنوری قهّار و زبردست است كه در سخنش یك كلمه از واو و لام اشتباه نمیكند.
امّا:
(وَ قَلْبُهُ أشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّیلِ الْمُظْلِمِ).
قلب او از شب تاریك هم تاریكتر است.
و از آن طرف:
(وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لایسْتَطِیعُ أنْ یعَبِّرَ عَمّا فی قَلْبِهِ بِلِسانِهِ).[2]
مردی را میبینی كه به قدری زبانش الكن است كه قادر نیست آنچه در دل دارد به زبان بیاورد از گفتن حرف عادیاش عاجز است.
امّا در عین حال:
(وَ قَلْبُهُ یزْهَرُ كَما یزْهَرُ الْمِصْباحُ).[3]
آن گونه كه چراغ میدرخشد، قلب او هم میدرخشد [و نورانی است].
داستان زن فقیر
صاحب منتخب التّواریخ، از مرحوم حاج ملاّ غلامحسین ازغدی، معروف به حاج آخوند نقل میكند كه:
در فامیل ما، زنی بود خیلی باایمان و متعهّد به وظایف دینی ولی فقیر و تهیدست بود و در عین حال مناعت طبع هم داشت و به كسی اظهار حاجت نمیكرد. او هر سال مقید بود كه پیاده به زیارت امام رضا(ع) برود و پیاده برگردد! فاصلهی ازغد تا مشهد هم گفتهاند تقریباً 24 كیلومتر بوده است. وقتی هم برمیگشت سوغاتی فراوانی برای همهی بچّههای فامیل میآورد؛ از قبیل كفش و كلاه و جوراب و نظایر اینها!! ما تعجّب میكردیم كه این زن فقیر، پیاده میرود و پیاده برمیگردد. این همه سوغاتی را از كجا میآورد؟! حاج آخوند میگوید: وقتی از او پرسیدم مادر، ما كه میدانیم تو پول نداری، از كجا این سوغاتیها را میخری؟! خیلی ساده گفت: آقا پول میدهد. گفتم: كدام آقا؟! گفت: آقا امام رضا(ع). دیدم خیلی بیتكلّف این حرف را زد، من تعجّب كردم. گفتم: چطور آقا به تو پول میدهد؟ گفت: من وقتی جلوی ضریح میروم، آقا را میبینم داخل ضریح نشسته، سلام میكنم، آقا از من احوالپرسی میكند، از تعداد بچّهها میپرسد. من هم تعداد بچّهها را میگویم. به من پول میدهد كه با این پول سوغاتی بخرم. بعد با تعجّب گفت: مگر شما حرم میروید آقا را نمیبینید؟! من در جواب او سكوت كردم كه چه بگویم! اگر بگویم میبینم، دروغ گفتهام. اگر بگویم نمیبینم مایهی شرمندگی من نزد او میشود كه او میبیند و من نمیبینم. من حرف او باورم نشد، با خود گفتم شاید میرود و آنجا از زوّار گدایی میكند. از طرفی هم میدانستم كه زن راستگویی است، تصمیم گرفتم امتحانش كنم.
سال بعد كه وقت زیارتش رسید، عازم شدم بدون اینكه او باخبر شود، من هم دنبالش بروم. او به سمت مشهد حركت كرد من هم طوری كه او نفهمد دنبالش رفتم و وارد مشهد شدیم؛ كاملاً مراقب بودم كه با چه كسی ملاقات میكند. دیدم بدون اینكه با كسی ملاقات كند، وضو گرفت و بلافاصله رفت و داخل حرم شد، من هم رفتم و دیدم رفت جلوی ضریح ایستاد. ایستادنش طول كشید. من هم كنار درِ حرم ایستادم ببینم با چه كسی ملاقات میكند و چه میكند؟ بعد از مدّتی طولانی كه جلوی ضریح بود برگشت و از حرم بیرون آمد، من هم دنبالش آمدم و در بیرون حرم رفتم جلو و سلام كردم. از دیدن من خیلی خوشحال شد. گفتم: مادر؛ كنار ضریح ایستادنت خیلی طول كشید. گفت: بله، آقا از من احوالپرسی زیاد كرد و حال بچّهها را یكی یكی پرسید. من هم گفتم كه فلان بچّه مرده و فلان بچّه تازه بدنیا آمده.
گفتم: آقا، دیگر پول نداد؟ گفت: چرا، پول داد با آن سوغاتی بخرم. دستش را باز كرد، دیدم چند قران از پولهای آن روز در دستش است. فهمیدم كه راست میگوید. گفتم: مادر؛ این پول را به من بده چند برابرش را به تو میدهم. گفت: نه؛ نمیدهم! میخواهم با این پول سوغاتی بخرم. گفتم: به من بده برایت سوغاتی میخرم. گفت: نه؛ آقا گفته: خودم با همین پول بخرم.[4] آری:
آیینه باش و جمالِ پَری طَلْعَتان طلب / جاروب كن خانه و آنگاه میهمان طلب
حساب علم و سواد و قوانین كیفری و تربیت خانوادگی و وجدان اخلاقی و ... این حرفها نیست؛ اگر حصار ایمان پیدا شد، درست میشود. امام رضا(ع) در این حدیث، نخست سخن از حصن و حصار به میان كشید و فرمود: حصن، فقط حصن توحید و ایمان است، بعد تذكّر داد كه:
(بِشُرُوطِها وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها).
یعنی، مراقب باشید كه فریب نخورید. توحید و در حصنِ امان بودن، مشروط به ولایت است و اعتقاد به ولایت و امامتِ امامان از اهل بیت(ع) شرط توحید است. همانگونه كه وضو شرطِ نماز است و نمازِ بیوضو باطل است، توحیدِ بیولایت هم باطل و هیچ و پوچ است.
شئون امام
امامت شؤونی دارد:
مرجعیت دینی یك شأن از شؤون امام است كه باید همهی احكام دین از امام معصوم منصوب از جانب خدا گرفته شود. احكام دین از غیر مسیر امام، باطل و بیارزش است. حكومت و زعامت اجتماعی هم شأن دیگر امام است و آن هم شرایطی دارد.
شأن مهمّ دیگرش، هدایت باطنی است كه قلبها را تطهیر و تنویر میكند و جانها را بسوی عالَمِ قُربِ خدا حركت میدهد. امام (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) در پس پردهی غیبت هم كه هست در جان و روح ما تصرّف دارد؛ همانند طبیبی كه مراقب مریضش میباشد تا اختلال در مزاج او پیدا نشود. امام نیز مراقب حالات دلهای ماست، گرچه ما خود متوجّه نباشیم.
داستان عبرتآموز بزنطی
احمد بن أبی نصر بَزَنطی كه از اصحاب بزرگوار امام رضا(ع) است میگوید: یك روز دیدم امام(ع) كسی را با مركَبِ سواری شخصی خود فرستاده كه مرا به محضرشان ببرند. از این لطف و عنایت بسیار خوشحال شده و سوار شدم و رفتم. مورد تكریم حضرتش قرار گرفتم. در محضرشان بودم تا شب شد، شام آوردند، در خدمتشان غذا صرف شد. چون تا منزلم راه قدری دور بود، فرمودند: حالا دیروقت است، همین جا استراحت كن. من هم از خدا خواسته گفتم: مطیعِ امر شما هستم. دستور دادند برای من رختخواب آوردند. هوا، تابستانی و ما هم بالای پشت بام بودیم، به خاطر استراحت من برخاستند و شب بخیر گفتند و از پلّهها پایین رفتند. من كه داخل بستر دراز كشیدم، این فكر به مغزم رسید كه: عجب! معلوم میشود من خیلی بزرگ و قابل احترام بودهام كه امام، مركب سواری خود را دنبالم فرستاده و در خانهاش از من پذیرایی شایانی نموده و با من، هم غذا شده و بستر خواب برای من گسترده و...!!
شیطان همه جا در تعقیب انسان است، اینجا هم میخواهد با ایجاد حالت عُجْب و خودپسندی نورانیت دل را لكّهدار سازد.
تا این فكر به مغزم رسید، صدای امام به گوشم خورد كه: یا احمد؛ از جا پریدم! گفتم: لبّیك، مولای من. فرمود: پایین بیا. از پلّهها پایین رفتم، آنگاه به من فرمود: دستت را به من بده. دست مرا گرفت و فشاری داد، بعد فرمود: قصّهای برایت بگویم؛ وقتی صعصعة بن صوهان كه از اصحاب جدّم امیرالمؤمنین(ع) بود مریض شد، امیرالمؤمنین(ع) به عیادت او رفت و كنار بسترش نشست و اظهار لطف و عنایت فرمود و وقتی خواست برخیزد فرمود: صعصعه؛ نكند فردا، آمدن من به عیادتت را وسیلهی فخر و مباهات در میان دوستانت قرار داده و آن را به عنوان یك معیار عزّت و شرف، به رخ مردم بكشی كه من آنم كه امیرالمؤمنین(ع) به عیادتم آمده است. نه، من یك وظیفهی دینی داشتم كه انجام دادم. تو این را به حساب خودت مگذار، بلكه به اعمالت بنگر كه چگونه است؟ آمدنِ من، كنار بستر تو و عیادتِ من از تو، نجاتبخش تو نخواهد بود. به حساب اعمال خودت برس كه در روز جزا به عملت مینگرند.
امام همین قصّه را نقل فرمود و خداحافظی كرد و رفت.[5] دیگر به رخ من نكشید كه تو چه فكری كرده بودی. من فهمیدم كه امام از ما فیالضّمیر من باخبر گشته و خواسته مرا تنبیه كند و از خطر عارضهی عُجْب نجاتم دهد، مانند همان طبیبی كه مراقب حال مریض است تا در خوراكش كج نرود. امام هم مراقب حال من بود كه این فكر در جان من مایهی هلاكت من نشود.
خدا كند كه الطاف و عنایات امام عصر(ارواحنا فداه) نیز متوجّه قلبهای ما بشود و ما را به حال خودمان رها نكند كه:
(اِلهی. لا تَكِلْنی إِلی نَفْسی طَرْفَةَ عَینٍ أَبَداً).
اگر یك چشم به هم زدن، ما را به حال خود رها كنند، افتادهایم. ما خیال میكنیم امام، غایب است و در عالَم كاری ندارد. خیر، او علی الدّوام در كار است: كُلُّ یوْمٍ هُوَ فی شَأْنٍ. البتّه حكومت اجتماعیاش شرایطی دارد تا شرط مردمی آن حاصل نشود، ظاهر نمیشود؛ امّا هدایت باطنیاش پیوسته در جریان است و تعطیلبردار نیست. اگرعنایت او نباشد، هم نظامِ عالَمِ كبیر، مختلّ است و هم نظام عالَم انسان، رو به سقوط و زوال است. لطف و عنایت اوست كه ما را در همین موقعیتی وجود اقدس او، این حال توجّه را از ما برندارد و متوجّهمان سازد كه ریزهخوار خوان نعمت چه كسی هستیم.
(بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ اْلاَرْضُ وَ السَّماءِ).
حضرت امام كاظم(ع) در جمع فرزندانشان فرمودند:
(هذا اَخُوكُمْ عَلی بْنُ مُوسی عالِمُ آلِ مُحَمّد(ع) فَاسْئَلوُهُ عَنْ اَدیانِكُمْ وَ احْفَظُوا ما یقُولُ لَكُمْ فَاِنّی قَدْ سَمِعْتُ اَبی جَعْفَر بْنَ مُحَمَّدٍ غَیرَ مَرَّةٍ یقُولُ اِنَّ عالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفی صُلْبِكَ وَلَیتَنی اَدْرَكْتُهُ فَاِنَّهُ سَمِّی اَمیرِالْمُؤمِنینَ عَلِی).[6]
این برادرتان علی بن موسی عالم آل محمّد است. راجع به دینتان از او سؤال كنید و گفتارش را دربارهی خودتان نگه دارید، زیرا من از پدرم جعفربن محمد(ع) بارها شنیدم كه به من میفرمود: عالم آل محمد در صلب تو است و كاش من او را میدیدم او هم نام امیرالمؤمنین علی است.
نکته!
در میان امامان(ع) چهار امام به نام علی هستند كه حرمت مخصوص به خود دارند. همانطور كه:
«إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی كِتابِ اللهِ یوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارْضَ مِنْها أرْبَعَةٌ حُرُمٌ...».[7]
تعداد ماهها نزد خداوند دوازده ماه است در كتاب خدا روزی كه آسمانها و زمین را آفریده چهار ماه از آنها ماههای حرام است...
یعنی ماههای محترمی كه دارای احكام مخصوص میباشند: «ماههای ذیقعده، ذیحجّه، محرّم و رجب».
خودآزمایی
1- به چه دلیل زن ازغندی میتوانست امام رضا(ع) را ببیند؟
2- شئون امام(ع) را نام ببرید.
3- چرا امام رضا(ع) برای احمد بن أبی نصر بَزَنطی داستان عیادت حضرت علی(ع) از صعصعة بن صوهان را تعریف کردند؟
پینوشتها
[1]ـ كافی، جلد2، صفحهی422.
[2]ـ كافی، جلد2، صفحهی422.
[3]ـ همان.
[4]ـ منتخب التّواریخ، صفحهی 633.
[5]ـ قرب الاسناد، صفحهی 222.
[6]ـ منتهیالآمال، جلد2، صفحهی181.
[7]ـ سورهی توبه، آیهی36.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی